- تاریخ ایجاد در دوشنبه, 30 آذر 1394 20:22
- نوشته شده توسط امیر قنبری
مسئله تحصیل در دوران نوجوانی ارتباط تنگاتنگی با اعتیاد دارد. یعنی هر چقدر استرس بیشترمی شود، زمینه و زیرساخت اعتیاد هم بیشتر می شود. حتی به عنوان متهم درجه یک در جوامع صنعتی در آمده است.
در چنین جوامعی برای اینکه بتوانند پیش بینی کنند افراد دچار اعتیاد می شوند یا نه به این نگاه می کنند که افراد دوران تحصیلی شان را چقدر راحت گذرانده اند.این راحت طی کردن لزوما به معنای داشتن نمرات بالا در دروس نیست. بلکه بیشتر بدین معنی است که چقدر در آن دوره اذیت شده اند. میبینید که بعضی ها نمرات خیلی خوبی دارند ولی خیلی اذیت می شوند. حتی می گویند تحت هیچ شرایطی دوست نداریم برگردیم دبیرستان. برعکس عده ای دیگر هستند که این دوره را شاید با نمرات خوبی پشت سر نگذاشته اند اما راحت بوده اند و آن استرس یا درماندگی را در مسائل تحصیلی تجربه نکرده اند.
اگر کسی از دوره تحصیلی خودش احساس بدی دارد، احساس می کند از این دوره آسیب روحی روانی دیده است این می تواند یک زنگ خطر باشد. چرا که ممکن است مغز این فرد استعداد سوءمصرف مواد را پیدا کرده باشد. به همین دلیل در بسیاری از برنامه های پیشگیری از اعتیاد نمی آیند در مورد بد بودن مواد یا اعتیاد حرف بزنند، بلکه می گویند کاری کنیم که دوران تحصیل بد نگذرد. معنایش این نیست که حتما باید درس بخوانند بلکه فقط قرار است اذیت نشوند.
در سن نوجوانی یا همان تقریبا 14 سالگی پدیده ای داریم به نام هرس شدن نورون ها. یعنی سلول های لوب پیشانی مغز به شدت در حال تکثیر شدن هستند و مسیرهای عصبی در حال تکامل و بالغ شدن هستند. در چنین دوره ای وقتی مغز دچار استرس می شود این مسیرها تخریب می شوند. یعنی این افراد آسیب پذیر می شوند و بعدا ممکن است گیر مواد بیافتند.
وقتی به گفتمان عمومی در مورد اعتیاد نگاه می کنیم می بینیم که در دو مرحله دچار گرفتاری هستیم. بین این دو پدیده تفاوت هایی وجود دارد. چه می شود یک عده ای مصرف مواد را شروع می کنند یا تجربه می کنند؟ یعنی مثلا تا حالا حشیش کشیدی یا ترامادول خوردی؟ فرض عمومی بر این است که این مرحله بسیار مهم است چرا که مثلا فرد تا حالا لب به مواد نزده. با اینکه از نظر علم روانپزشکی این مهم است که فرد تا حالا امتحان کرده یا نه اما این سوال مهم تر است که چه می شود فردی به سراغ مواد می رود و امتحان می کند اما گیر می کند و گرفتار می شود؟ رقمی که مواد را تجربه می کنند رقم بسیار بالایی است که گاهی باعث نگرانی خانواده ها می شود. مثلا ممکن است یک آمار بگوید درصد بسیاری از دانشجویان حشیش را امتحان کرده اند. ممکن است آنها کنجکاو بوده باشند. در واقع تجربه اول خیلی به آسیب روانی مربوط نیست. بلکه بیشتر ناشی از این است که کجا زندگی میکند یا چقدر در دسترسش است یا چقدر در معرض تعارف مواد قرار می گیرد. آنچه که از نظر روانپزشکی یا روانشناسی مهم است این پرسش است که چه می شود درصدی که آن را امتحان کرده اند در آن گیر می کنند؟
پاسخ این است افرادی که در نوجوانی بیشتر استرس داشته اند، در رابطه با تحصیل بیشتر احساس درماندگی کرده اند وقتی یک بار مواد را امتحان کرده اند بیشتر از بقیه دچار و گرفتار آن شده اند. وقتی ضریب استرس بالاست افراد ناخودآگاه این کشش را به سمت مواد دارند. قسمت زیادی از اعتیاد آگاهانه نیست. وقتی از فرد می پرسیم که چه می شود مصرف میکنی می گوید نمی دانم یک چیزی مرا به سوی آن می کشد. وقتی این ماده را تجربه می کنم بعد نمی توانم آن را رها کنم. انگار چیزی از دورن به من پیغام می دهد. بعد وقتی می پرسی چی شد که گرفتارش شدی می گوید حس می کردم انگار یک سوختگی در بدنم دارم که مواد مرهمی بر آن می شود یا عطشی دارم که مواد آن را خاموش می کند. کسی که گرفتار آن نمی شود می گوید آن را تجربه کردم و اثری بر من داشت اما خیلی مهم نبود. اینجاست که من فکر می کنم متهم شمار یک همان استرس تحصیلی است و باید به آن بپردازیم.
معنای استرس تحصیلی این نیست که درسن زیاده، باید تا نیمه شب بیدار بمانم. معنایش این است که فرد در مقابل وظایف تحصیلی خود چند احساس خاص دارد. مثل احساس کلافگی، احساس انزجار، احساس پریشانی، و احساس درماندگی. ممکن است هم در بجه های درسخوان و هم در بچه های دیگر دیده شود. در واقع خلق منفی، هیجان منفی حین مواجه شدن با مطالب درسی را می گویند استرس تحصیلی. مثلا می گویند کتاب را میبینم احساس افسردگی می کنم یا وقتی می خواهم بروم مدرسه دچار عذاب می شود. ممکن است فرد نمرات پائینی بگیرد اما این احساس را در مورد مدرسه رفتن ندارد. جالب است که این استرس تحصیلی ارتباط نزدیکی پیدا می کند با علائم جسمی سازی در دوره نوجوانی، خستگی مزمن در دوره نوجوانی، و حتی سلامت عمومی. یعنی می بینید نوجوانانی که استرس تحصیلی بیشتری دارند از دردهای بدنی بیشتری هم شکایت دارند، بیشتر مریض می شوند و زودتر هم دچار بیماری های عفونی می شوند.
سیستم بدن ما چه فیزیکی چه روانی نسبت به استرس های تکرار شونده مزمن آسیب پذیر است. یعنی اگر یک استرس بزرگ وارد شود مثل مرگ یک عزیز، سیستم بدن و روان ما واکنش نشان می دهد و سیستم ایمنی روانی شکل می گیرد و افراد معمولا بعد از چند ماه از آن خارج می شوند. ولی استرس های مزمن مثل اینکه فرد می گوید من هر هفته باید بروم سر درس مثلا فیزیک و باید آن را هر هفته تحمل کنم و این برنامه را در طول سال پشت سر میگذارم! می تواند بسیار مخرب باشد چرا که در حین دوره رشد نوجوانی، استرس های سبک اما طولانی و مزمن به اندازه استرس های شدید و حتی بیشتر از آنهامی تواند آسیب و تخریب وارد کند. به همین دلیل بسیاری از نظام های سلامت روان تاکیدشان بر این است که باید استرس را در طول دوران تحصیل کم کنیم. می گویند فواید چنین برنامه هایی را 10 سال بعد می بینیم چرا که جامعه ای سالم تر خواهیم داشت. کمتر پرخاشگرند، کمتر مضطربند و بیشتر خلاقند و نگرش مثبت تری هم به زندگی دارند.
شاید اگر بپرسند که استرس تحصیلی چه ارتباطی با مشکلات دورن بزرگسالی دارد بتوانیم بگوئیم استرس ها در طول دوره نوجوانی می توانند باعث جلوگیری از رشد سلول های مغزی شوند بنابراین از استرس هاس مزمن ولو سبک باید پرهیز کنیم.
به عنوان مثال وقتی از افراد پرسیده اند چقدر از زندگی خود راضی هستی؟ یا چقدر آرزو داشتی جای کس دیگری بودی؟ یا اگر امکان داشت به عقب برگردی چقدر حاضری دوباره همین زندگی را تجربه کنی؟ افراد می توانند به این سوالات از 1 تا 10 نمره بدهند. پاسخی که افراد به همین سه سوال می دهند می تواند قسمت بسیاری از سلامت روان شان را نشان بدهد. معمولا افراد نمره 10 نمی دهند و اگر بدهند کمی نگران کننده است. معمولا نمرات بین 7 تا 8 است. آنهایی که احساس رضایت از زندگی خود دارند معمولا در دورانی که مغزشان رشد میکرده استرس های مزمنی نداشته اند. برای همین پایه ریزی نظام تحصیلی الان می تواند میزان سلامت روان 10 سال آینده را مشخص کند.
بسیاری از متخصصین می گویند رمز پیشگیری از اعتیاد، اصلاح نظام آموزشی است. یعنی در بعضی از جوامع علت اصلی اعتیاد را نظام آموزشی مشکل دار و استرس زا می دانند. ممکن است اعتیاد را به فقر و بیکاری و ... نسبت دهند اما در 20 سال اخیر متهم تازه واردی وجود دارد که همین استرس تحصیلی است.
در مطالعات نشان داده شده که وقتی افراد استرس تحصیلی دارند تکامل هوش هیجانی آنها به تاخیر می افتد. یعنی توانایی آنها در شناخت هیجان های خود و دیگران، نامگذاری هیجان های خود و کنترل آنها به مشکل برمی خورد.
درماندگی تحصیلی یعنی فرد می گوید در شرایط تحصیلی خوبی به سر نمی برم و هیچ راهکاری هم برای حل آن بدست نمی آورد. نقطه مقابل آن احساس تسلط است. یعنی فرد می گوید مشکل دارم اما فکر می کنم یک طوری از پس آن بر می آیم. این همان احساس تسلط است.
کوری هیجانی به معنای این است که من نمی دانم چه احساسی دارم. همان طور که قدرت تشخیص ما در تمایز مزه ها و ذائقه ها رشد می کند، به همان شکل در هیجان هم رشد می کند. برای همین می بینیم که بعضی ها وقتی دارند در مورد هیجان خود صحبت می کنند از لغت درست آن استفاده می کنند. مثلا می گوید یک احساس سرخوردگی دارم که بیشتر ناشی از حسادتی است که بهم دست داد. ازعده ای دیگر وقتی می پرسند چه حالی داری؟ می گوید نمی دانم حالم بد است. وقتی سعی می کنی این حالم بد است را تمایز کنی فرد نمی داند و می گوید فقط می دانم حالم بد است.
مدارس خوب می توانند در جلوگیری از کوری هیجانی نقش مهمی بازی کنند و اگر خانواده و مدرسه نپذیرند افراد با مشکلات زیادی در آینده مواجه می شوند. آنهایی که در دوران تحصیلی خود استرس های مزمن داشته اند دچار کوری هیجانی خواهند شد و مستعد مصرف مواد. چرا که وقتی مثلا حشیش مصرف می کنند از این استرس ها خلاص می شود اما مشکلات هیجانی در آینده خواهد داشت.
خبر اول اینکه تحقیقات جدید می گوید بین نمرات تحصیلی افراد و تکامل هیجانی شان هیچ ارتباطی وجود ندارد. یعنی اگر تمام نمراتش را 20 می گیرد معنایش این نیست که هیجان های خود را می شناسد یا اینکه دچار کوری هیجانی نمی شود.
خبر دوم اینکه قدرت تنظیم هیجانی افراد در سنین 30 سالگی به بعد بیشتر از نمرات تحصیلی شان می تواند در موفقیت های اجتماعی شان تاثیرگذار باشد. تنظیم هیجانی یعنی اینکه 1- فرد بتواند هیجان خود را بشناسد، 2- بتواند هیجان خود را از سایر احساساتش متمایز کند، 3- بتواند احساسات خود را مدیریت کند. این به معنای این نیست که هرگز عصبانی نشود بلکه وقتی عصبانی شد بتواند آن را درست بیان نموده و مدیریت کند.
بازی های جمعی در رشد هیجانی کودکان موثر است. چرا که هیجان های جمعی را تقویت می کند و با ابراز آن می توانند از طریق قوانین بازی تنظیم هیجانی را فرا بگیرند.
اگر کودک یا نوجوان شما هم هساعات خود را درس می خواند باید پرسید که پس جای بازی در زندگی این نوجوان کجاست؟ چرا که بازی هایی که انسان ها در آن حضور دارند می تواند به رشد تکامل هیجانی کمک می کند. دومین چیزی که در همین زمینه کمک می کند فعال سازی رفتاری است یعنی از فرد می پرسیم چقدر میدوی؟ چقدر ورزش می کنی؟ چقدر فعالیت جسمی داری؟ چرا که در جریان فعالیت های فیزیکی هیجان بالا می آید و فرصت رشد پیدا می کند. سومین چیزی که در این زمینه موثر می شود این است که می گویند افراد بتوانند هیجان های یکدیگر را بخوانند. مثلا می بینیم که در مدارس شهردار انتخاب می کنند و برای افرادی که مرتکب اشتباه می شوند تنبیهاتی در نظر می گیرند. اینها فق برای این است که افراد با قوانین آشنا شوند بلکه برای این است که یاد بگیرند وقتی از دست یک نفر عصبانی هستی چطور آن را بیان کنی.
ترک تحصیل یک رابطه بسیار قوی با اعتیاد دارد. ممکن است اینگونه استدلال شود که وقتی از پس درس برنمیایی بهتر است مدرسه را رها کنی. ولی وقتی فرد تحصیل را رها می کند وارد یک نظامی که رشد هیجانی آنها را تقویت می کند نمی شوند و مستعد اعتیاد می شوند. یعنی اغلب اوقات را به بیکاری می گذراند و یا همه اوقات را در منزل سپری می کند این شرایط فرد را مستعد ابتلا به اعتیاد می کند. به همین دلیل می گویند حتی اگر فرد در نظام آموزشی بماند و نمرات پائینی کسب کند اما استرس های خود را حل کند سلامت روانی وی بیشتر از فردی است که مدرسه را ترک می کند.