- تاریخ ایجاد در شنبه, 12 مرداد 1392 08:00
- نوشته شده توسط مدیرت وب سایت
افراد نگرشهای مختلفی به اعتیاد و مصرفکنندههای مواد دارند. قبلاً عقیده بر این بود که معتادان انسانهای لذتطلبی هستند و صرفاً برای کسب لذت اقدام به مصرف مواد مینمایند، و برای درمان باید منتظر بود تا خود فرد به این نتیجه برسد تا دست از لذتطلبی بردارد و به زندگی طبیعی برگردد.
پس از مدتی نگرش به مصرف مواد تغییر نمود و در حال حاضر کمتر افرادی هستند که اذعان نداشته باشند که اعتیاد یک بیماری است. ولی آیا دقیقاً میدانید چرا اعتیاد یک بیماری تلقی میگردد؟ نکته مهم این است که اعتیاد با فرایندی که در ذیل ذکر میگردد یک بیماری واقعی است و البته افراد معتاد مجبورند برای کسب لذت متوسل به مصرف مواد شوند.
در مغز ما انسانها منطقهای وجود دارد که سیستم مزولیمبیک یا «مسیر پاداش» نام دارد و عملکرد آن این است که لذتهای زندگی را درک کند. برای هر فعالیت لذتبخشی «مسیر پاداش» مغز ما میزان مشخصی تحریک میگردد. مثلاً یک غذای معمولی به اندازه 20 واحد، یک غذای خیلی خوشمزه 80 واحد، یک همنشینی لذتبخش با دوستان موردعلاقه 200 واحد، و دریافت یک تشویق خیلی خوب یک کارمند از رئیس 400 واحد این مرکز را تحریک میکند و فرد لذت ناشی از این تحریک را بصورت شادی احساس میکند. مغز ما نیز برای احساس لذتهایی در این اندازهها ساخته شده است. حال سؤال این است که اگر فردی بتواند تحریکی چندین برابر این لذتها (مثلاً 2000 واحد) را به مغز وارد کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ جواب این سؤال این است که این فرد لذت بسیار شدیدی را تجربه میکند، اما از آنجایی که مغز افراد برای تجربه لذتهایی با این اندازه ساخته نشده است، این لذتهای شدید میتوانند به «مسیر پاداش» مغز آسیب بزنند و آن را تخریب نمایند. این حالت دقیقاً مانند این است که یک لامپ را که برای ولتاژهای 220 ولت شهری ساخته شده است، به ولتاژهای بیشتر وصل کنید. نتیجه آن این است که درست است که لامپ در ابتدا نور بیشتری تولید میکند، اما خیلی زود میسوزد و دیگر قابلیت تولید نور را نخواهد داشت.
مصرف مواد مخدر به دلیل لذت بسیار شدیدی که دارند همین تأثیر را بر مغز میگذارند. در نتیجه یک یا چند بار مصرف این مواد بسته به قدرت ایجاد لذتی و نشئگی که در مغز دارند، موجب میگردد تا «مسیر پاداش» آسیب بیبیند و قابلیت عملکرد خود را از دست دهد. نتیجه این تخریب این است که فرد معتاد دیگر نمیتواند لذات زندگی را احساس کند. نتیجه این عدم لذت از مسایل معمول زندگی این خواهد بود که موفقیتهای معمول زندگی مانند ارتقای شغلی، تشویق در اجتماع، درآمد خوب، محبت اطرافیان و اعضای خانواده، . . . دیگر مانند قبل برای فرد معتاد لذتبخش نیست و فرد برای کسب آنها تلاشی نمیکند. این عدم تلاش موجب میگردد تا فرد به تدریج موقعیتهای خود را در مدرسه، دانشگاه، محل کار، جامعه، دوستان، و خانواده از دست بدهد و به فردی ناموفق و منزوی تبدیل گردد.
یکی از خصوصیات «مسیر پاداش» مغز این است که ارتباط بسیار نزدیکی با قسمت پیشانی مغز دارد و در نتیجه عملاً عملکرد مشترکی با این بخش از مغز دارد. قسمت پیشانی مغز هم از مکانهایی است که در اثر مصرف مواد آسیب جدی میبیند و عملکردش را از دست میدهد. آیا میدانید کار بخش پیشانی مغز که در قسمت جلو و بالای جمجمه قرار دارد، چه است؟ به تفاوت بین نیمرخ جمجمه انسان و حیواناتی مانند گربه و سگ توجه کنید. یک نگاه گذرا نشان میدهد که یکی از بزرگترین تفاوتهای ظاهری بین آنها این است که در انسان قسمت پیشانی کاملاً بارز است و حجم قابلتوجهی از بالای صورت را تشکیل میدهد، اما در حیوانان حجم زیادی در قسمت بالایی ابروها وجود ندارد و نشاندهنده این است که در حیوانات بخش پیشانی وسعت و عملکرد کمی نسبت به انسانها دارد. شاید بتوان گفت مهمترین تفاوت رفتاری انسان با این حیوانات عملکرد بخش پیشانی مغز است.
خصوصیت انسانی ما و آنچه ما را از حیوانات جدا مینماید این است که انسان واجد اخلاقیات است و برای مسایل مختلف برنامهریزی میکند و بر اساس بایدها و نبایدهای ذهن خود تصمیم میگیرد. نتیجه این فرایند این است که ما هر آنچه در هر لحظهای میل به انجام آن داریم، انجام نمیدهیم. مثلاً اگر کارمندی مشغول صحبت با رئیس خود باشد یا در زمانی که مشغول ارایه خدمت به اربابرجوع باشد، در صورت احساس گرسنگی سریعاً محل را برای صرف غذا ترک نمیکند و این میل خود را برای زمان مناسبتری به تعویق میاندازد. از طرف دیگر ما انسانها رفتارهای خود را کنترل میکنیم و هر رفتار لذتبخشی را در هر زمان که هوس کنیم، انجام نمیدهیم. تمام این عملکردها توسط بخش پیشانی مغز ما انجام میگردد؛ در واقع این قسمت از مغز ما عملکردهای لذتطلبانه ما را کنترل میکند.
آسیب به قطعه پیشانی مغز که در اثر مصرف مواد اتفاق میافتد، متأسفانه موجب میگردد تا افراد این توانمندیهای انسانی خود را به درجاتی از دست بدهند. مثلاً گاهی شاهد آن هستیم که افراد معتاد نمیتوانند امیال خود را به تعویق بیاندازند. نتیجه آن این است که رفتارهایی را که عواقب زیادی دارد صرفاً بدلیل لذتبخشی آن انجام میدهند. مثلاً اگر اندکی خسته باشند به محل کار نمیآیند یا اگر اندکی بیحوصله باشند، دست از کار میکشند. این افراد در مواقع عصبانیت نمیتوانند احساسات خود را کنترل کنند و براحتی پرخاشگری میکنند و طبیعی است که سریعاً از رفتار خود پشیمان شده و ابراز ندامت مینمایند. توانایی برنامهریزی هم که از عملکردهای قطعه پیشانی است در فرد معتاد مختل میگردد، در نتیجه افراد معتاد نمیتوانند به برنامهریزی و قول و قرار خود پایبند باشند. فرد معتاد به موقع در محل کار حاضر نمیشود و اگر حتی قول داده باشد که کاری را تا زمان مشخصی انجام دهد، آن را ناتمام رها میکند. حتی معتادان وقتی برای ترک خود برنامهریزی میکنند قادر به انجام برنامهها و کنترل مصرف مواد خود نیستند و با این که با تمام وجود تصمیم به قطع مصرف مواد گرفتهاند، دائماً لغزش میکنند. از آنجایی که فرد معتاد نمیتواند خواستههای خود را به تعویق بیاندازد، ممکن است اگر به پول یا کالایی احتیاج داشته باشد، نتواند منتظر بماند تا آن را با تلاش خود تهیه کند و اقدام به دزدی یا برداشتن اموال دیگران نماید.
حافظه و خاطرات فرد معتاد هم تحت تأثیر مصرف مواد قرار میگیرد. مواد مخدر مانند دزدی هستند که مدارهای مغزی حافظه را میدزدند و در نتیجه حافظه و خاطرات فرد مصرفکننده را معطوف به مواد و مسایل پیرامون آن نگه میدارند. نتیجه این تغییر این است که فرد خاطره واضح و تأثیرگذاری از سایر اتفاقات خوشایند زندگی مانند مسافرت، میهمانی، کوه رفتن، . . . ندارد و وقتی در مورد این تفریحات صحبت میکند، بیش از هر چیز خاطرات مصرف مواد در این تفریحات برایش برجسته است. مثلاً فرد مصرفکننده حتی وقتی زمانهای خوشایندی با خانواده در یک مسافرت داشته است، بیشتر جنبههایی از این مسافرت که به صورت مخفیانه با پسرعمویش مواد مصرف کرده را به خاطر میآورد.